قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه > سرگرمی > داستان کوتاه > بهترین وبدترین شغل

بهترین وبدترین شغل

راننده تاکسی گفت:
بهترین شغل دنبا،تاکسی رانی است.هر وقت بخوای میای سرکار،هر وقت نخوای نمیای، هر مسیری خودت بخوای میری،هروقت دلت خواست یه گوشه می‌زنی بغل استراحت می‌کنی، هر وقت دلت خواست میری جلسه،اونم هم صبح هم،ظهرهم شب،هی آدم جدید می‌بینی، آدم‌های مختلف، حرف‌های مختلف، داستان‌های مختلف.

موقع کار می‌تونی رادیو گوش بدی، می‌تونی گوش ندی، می‌تونی روز بخوابی شب بری سر کار، هر کیو دوست داری می‌تونی سوار کنی، هر کیو دوست نداری سوار نمی‌کنی، آزادی، راحتی.»

راننده تاکسی دوباره گفت:
بدترین شغل تاکسیرانی است. هر روز باید بری سر کار، دو روز کار نکنی،دیگه هیچی تو دست و بالت نیست، از صبح هی کلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، کمردرد، با این لوازم یدکی گرون، یه تصادفم بکنی که دیگه واویلا می‌شه.

اینقدر خسته میشی که نمیتونی یک جلسه هم بری، نه قدمی،نه سرویس دهی،نه خدمتی .هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری، هرچی آدم عجیب و غریب هست،سوار ماشینت میشه، همه هم ازت طلبکارن، حرف بزنی یه جور، حرف نزنی یه جور، رادیو روشن کنی یه جور، رادیو روشن نکنی یه جور، دعوا سر کرایه، دعوا سر مسیر، دعوا سر پول خرد، تابستون‌ها از گرما می‌پزی، زمستون‌ها از سرما کبود می‌شی. هرچی می‌دویی آخرش هم لنگی.»

به راننده نگاه کردم. راننده خندید و گفت: «زندگی همه چیش همین‌جوره. می‌شه بهش خوب نگاه کرد، می‌شه بد نگاه کرد.» گفتم: «الان شما منو نصیحت کردید؟» راننده گفت: «آره دیگه.» گفتم: «میشه حرفاتون رو تو روزنامه بنویسم؟» راننده گفت: «بنویس اسمش رو هم بذار راننده تاکسی بودن بهترین شغل دنیاست.»

دیدگاهتان را بنویسید