قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه > سرگرمی (صفحه 18)

سرگرمی

میخواهم خودم باشم

میخواهم خودم باشم

در باغ دیوانه خانه ای قدم می زدم که جوانی را سرگرم خواندن کتاب فلسفه ای دیدم. منش و سلامت رفتارش- با بیماران دیگر تناسبی نداشت. کنارش نشستم و پرسیدم: “اینجا چه می کنی ؟” با تعجب نگاهم کرد. اما دید که من از پزشکان نیستم. پاسخ داد:” خیلی ساده …

ادامه مطلب...

داستان ضرب المثل ماستش را کیسه کرده است

داستان ضرب المثل ماستش را كیسه كرده است

در زمان شاه عباس صفوی، ماست یکی از ضروریات زندگی مردم بود. روزی شاه عباس به وزیرش می گوید: قوت مردم فقیر، ماست است و ماست بند ها نیز مرتب قیمت ماست را بالا می برند. باید حکمی بدهیم که قیمت ماست ها زیاد نشود. پس امر می کند که …

ادامه مطلب...

داستان کوتاه شوهر آهنگر

داستان کوتاه شوهر آهنگر

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

ادامه مطلب...

داستان ضرب‌المثل بوق سگ

داستان ضرب‌المثل بوق سگ

بازار در ایران نقش مهمی داشته و دارد. مراقبت از این بازارها کار سخت و مهمی بود. درست است که هر حجره و مغازه‌ای با استفاده از درهای چوبی بسته می‌شد؛ اما این درها از امنیت بالایی برخوردار نبودند.

ادامه مطلب...

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب فروش

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب فروش

در زمان ساسانیان مردی در تیسفون زندگی میکرد که بسیار میهمان نواز بود و شغلش آب فروشی بود. روزی بهرام پنجم شاهنشاه ایران (ساسانی) با لباسی مبدل به در خانه ی این مرد میرود و می گوید که از راه دوری آمده و دو روز جا می خواهد . داستان …

ادامه مطلب...

داستان کوتاه شاید در بهشت بشناسمت

داستان کوتاه شاید در بهشت بشناسمت

این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را …

ادامه مطلب...

سگ صلح کند به استخوانی ناکس نکند وفا به جانی

سگ صلح کند به استخوانی ناکس نکند وفا به جانی

پادشاهی، سگان تربیت شده ای در زنجیر داشت که هر یک به هیبت گرازی بود… سگ صلح کند به استخوانی ناکس نکند وفا به جانی پادشاه این سگ ها را برای از بین بردن مخالفان دربند کرده بود‌؛ اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد مأموران شاه آن شخص …

ادامه مطلب...

داستان کوتاه کرمان چرا کرمان شد

داستان کوتاه کرمان چرا کرمان شد

مطلب حاضر یکی از داستان های افسانه هفتواد صادق هدایت است و داستانی از است اینکه کرمان چرا کرمان شد و صرفا” یک افسانه است. نزدیک شهر کرمان قلعه ای است معروف به قلعه هفت دختران و میگویند که در زمان اردشیر بابکان شخصی در آنجا بوده که هفت دختر …

ادامه مطلب...