قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه > سرگرمی (صفحه 6)

سرگرمی

داستان ضرب‌المثل هم پیاز را خورد، هم فلک شد، هم پول داد

داستان ضرب المثل

داستان ضرب‌المثل هم پیاز را خورد، هم فلک شد، هم پول داد ، از این قرار است که روزی مرد رهگذری بر سر پیاز و پیازکاری با کشاورز زحمتکشی بحث می‌کرد. رهگذر از محصول بی‌خاصیت پیاز می‌گفت و کشاورز از فواید آن. و نهایتا رهگذر با حرف‌های خود به نوعی کار و شغل کشاورز را زیر سوال برد.

ادامه مطلب...

ضرب المثل این نیز بگذرد

داستان ضرب المثل

هنگامی که وابسته نباشید، به مزایای عالی تر وابستگی نداشتن دست میابید که از آن نقطه میتوانید به رویدادهای زندگی خود بنگرید. به جای اینکه در درون آنها گیر بیفتید آنگاه شما مانند فضا نوردی میشوید که از آن بالا سیاره زمین راکه در بی کرانگی فضااحاطه شده، میبینید. وبه تناقض ذاتی این حقیقت که سیاره زمین ارزشمند ودر عین حال ناچیز است پی میبرید.

ادامه مطلب...

داستان تاریخی بلدرچین و کشاورز

داستان تاریخی بلدرچین و کشاورز

بلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود.او همیشه نگران این بود که مبادا صاحب مزرعه محصولاتش را درو کند.هر روز از بچه هایش می خواست که خوب به صحبت آدمهایی که از آنجا عبور می کنند، گوش دهند و شب به او بگویند که چه شنیده اند.

ادامه مطلب...

داستان کوتاه تاریخی داماد حاکم

داستان کوتاه تاریخی

حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید …که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد ..در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد

ادامه مطلب...

داستان تاریخی پسران بى وفا و مار باصفا

داستان تاریخی پسران بى وفا و مار باصفا

روزى روزگارى در ولایت غربت، یک پیرمردى بود که هفت پسر داشت. این پسرها بزرگ شده بودند و یکى پس از دیگرى زن گرفته بودند و خانه و زندگى مستقل داشتند. پیرمرد که عمر و دارایى اش را وقف پرورش و سامان گرفتن فرزندانش کرده بود، در ایام کهولت، آه نداشت که با ناله سودا کند. همین مسئله باعث شد که او در سال هاى پایانى عمرش محتاج فرزندان شود.

ادامه مطلب...

داستان ضرب المثل به هزار و یک دلیل

داستان ضرب المثل

در روزگار قدیم ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد. به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان می رسید ، صدای توپ بلند می شد.

ادامه مطلب...

داستان زیبا و آموزنده درباره مادر

داستان کوتاه تاریخی

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﺑﻨﺎﻡ ﺣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﻳﻤﻦ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮﺵ نگهدﺍﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ.ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺑﻨﺎﻡ ‏(ﻏﺎﻟﺐ‏) ﭘﯿﺶ ﺍﻭ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻨﺪ! ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ.

ادامه مطلب...

داستان ضرب المثل چو فردا شود فکر فردا کنیم

ﺟﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﺑﻮﺍﺳﺤﺎﻕ ﺍﯾﻨﺠﻮ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﭼﻨﮕﯿﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪﻋﻠﺖ ﺿﻌﻒ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻐﻮﻝ ﻭ ﺍﻣﺮﺍﯼ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﻗﺴﻤﺖ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﺎﻩ ﺍﺑﻮﺍﺳﺤﺎﻕ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻧﺸﺴﺖ. ﺍﺑﻮﺍﺳﺤﺎﻕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺧﻮﺵ ﺧﻠﻖ ﻭ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻋﯿﺶ ﻭ ﻋﺸﺮﺕ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﻌﻈﻤﺎﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻭﻗﻌﯽ ﻧﻤﯽﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

ادامه مطلب...

ضرب المثل با آب حمام دوست گرفتن

داستان ضرب المثل

ضرب المثل با آب حمام دوست گرفتن را درباره کسانی که به طرز سهل و ساده و بدون تحمل و رنج و زحمت در مقام جلب دوست بر آیند و بیان خوش و حسن خلق را پایه و اساس تحصیل دوست و جلب محبت قرار دهند ، به کار برده شده و می گویند " فلانی با آب حمام دوست می گیرد."

ادامه مطلب...