در زمان های قدیم بازرگان ثروتمندی زندگی می کرد که بسیار درتجارت موفق بود و پسری داشت که بسیار تنبل و تن پرور بود و دنبال کسب روزی نمی رفت. تاجر دوست داشت به پسرش راه و رسم تجارت را بیاموزد اما پسر هر بار طفره می رفت و می …
ادامه مطلب...بایگانی برچسب: ضرب المثل
داستان ضرب المثل فوت کوزه گری
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که کسی همه چیز را برای انجام کاری میداند به جز یک نکته مهم و نهایی. پسری پیش استاد کوزه گری رفت و با خواهش و التماس فراوان به شاگردی استاد درآمد.پسر بسیار باهوش و زرنگ بود و استاد کم کم به او …
ادامه مطلب...ضرب المثل صد رحمت به دزد سرگردنه
روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، جز اسب و الاغ و شتر، وسیله ای برای سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر وجود نداشت. راه ها پر از خطر بود. مردم گروه گروه و به صورت کاروان به سفر می رفتند تا بتوانند با دزدهایی که در پیچ …
ادامه مطلب...ریشه اصطلاح : گر نگه دار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
این ضربالمثل حکایت جالبی دارد. آقا محمد خان قاجار در سال ۱۱۷۳ شمسی به لشکریان خود دستور داد تا به طرف « قره باغ » حرکت نموده تا « قلعه شوشا -(شیشه) » را به تصرف خود درآورد. آقا محمد خان قاجار قلعه شوشا به شیشه هم معروف بود. حاکم قلعه شوشا حاضر به …
ادامه مطلب...ریشه ضربالمثل کار نیکو از پر کردن است
ضرب المثل کار نیکو از پر کردن است به معنی تکرار و استمرار در هر کار موجب کسب تجربه شده و در نتیجه آن کار بهتر،با کیفیت تر و در حد کمال انجام میشود. روزی بهرام گور ساسانی با کنیزک چینی زیبای خود به شکار رفت و گورخرهای زیادی صید …
ادامه مطلب...اصطلاح جنگ زرگری از کجا آمده است؟
در روزگار قدیم داستانی است که وقتی مشتری پولداری وارد مغازه زرگری میشد و از کم و کیف و عیار جواهر پرس و جو میکرد، زرگر فورا بهای جواهر مورد پسند مشتری را چند برابر بیشتر از بهای واقعی آن اعلام میکرد و به شکل پنهانی دور از چشم مشتری …
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل قمپز در کردن
گاهی در محاوره روزمره عباراتی را می شنویم که جالب هستند. به عنوان مثال گاهی می شنویم که « فلانی قمپز درکرد ». قمپز در اصل قُپوز بوده است که نام توپی است که لشکریان عثمانی در جنگ با لشکریان ایرانی ازآن توپ استفاده میکردند. این توپ فاقد گلوله فلزی بوده و …
ادامه مطلب...ریشه ضرب المثل فوت کوزه گری
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که کسی همه چیز را برای انجام کاری میداند به جز یک نکته مهم و نهایی. پسری پیش استاد کوزه گری رفت و با خواهش و التماس فراوان به شاگردی استاد درآمد.پسر بسیار باهوش و زرنگ بود و استاد کم کم به او …
ادامه مطلب...ریشه ضرب المثل مغز خر خوردن
زنی به قصد آن که شوهرش را احمق کند به توصیه پیرزنی رمال، کله خری پیدا کرد. وی در حیاط خانه مشغول بیرون آوردن مغز خر بود تا آن را به خورد شوهرش بدهد. ریشه ضربالمثل مغز خر خوردن در همین موقع شوهرش از در خانه وارد شد و از …
ادامه مطلب...ضرب المثل پا را به اندازه گلیم خود دراز کن
ضرب المثل پا را به اندازه گلیم خود دراز کن می گوید در انجام کارها باید حد و مرز خود را شناخت و به اندازهٔ شأن و توان خود پیش رفت . روزی شاه عباس از راهی میگذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود …
ادامه مطلب...ضرب المثل سگ زرد برادر شغال است یعنى چه؟
سگ زرد کنایه از بد است و شغال کنایه از بدتراست . این مثل می گوید درست است در هنگام مقایسه سگ زرد بهتر از شغال است ولی در عمل باهم فرقی نمی کنند و رفتار یکسان دارند. این مثل زمانی استفاده می شود که می خواهند دو انسان بد …
ادامه مطلب...ضرب المثل یک صبر کن و هزار افسوس مخور
پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت. سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود. پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین و ناراحت بودند. این پادشاه، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش …
ادامه مطلب...ضرب المثل کن فیکون شد
هرگاه امری بزرگ واقع شود و یا تغییر و تحولی عظیم روی دهد به عبارت مثلی بالا تمثل جسته اصطلاحاً می گویند : کن فیکون شده است . بعضیها از این جمله صرفاً در رابطه با خرابی و ویرانی استفاده کرده فی المثل هرجابر اثر زلزله یا سیل یا حادثه …
ادامه مطلب...داستان کوتاه:داستان شجاعت
سال ها قبل هنگامی که به عنوان داوطلب، در بیمارستان استنفورد خدمت می کردم، با دخترکی کوچولو به نام لایزا آشنا شدم که از نوعی بیماری بسیار نادر و خطرناک، در رنج بود. تنها شانس بهبودیش در این بود که از خون برادر پنج ساله اش که از همان بیماری، …
ادامه مطلب...کاش سوره ای به نام “پدر” بود
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍﯼ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩ. ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﮐﻪ …
ادامه مطلب...