در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی درست کند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند حداقل در آسایش زندگی کند!
ادامه مطلب...بایگانی برچسب: داستان کوتاه
داستان تاریخی آموزنده درباره ابوریحان بیرونی
ابوریحان بیرونی دانشمند ایرانی به واسطه مطالعات عمیق بهویژه در علوم پایه ملقب به «منجم»، «ریاضیدان»، «پدر علم ژئودزی»، «تقویمشناس» و «طبیعیدان» بوده و دست آخر نیز «دانشمند همه چیز دان» شد
ادامه مطلب...داستان تاریخی کریم خان زند و لقب وکیل الرعایا
کریمخان زند از دیار مالمیر ایذه میگوید:در آنجا مردمانی دیدم که در سخاوت بینظیر هستند و در شجاعت کمنظیر!در لشکرکشی به آن دیار به مالمیر رسیدیم، شب شد و در دامنهی کوهی اردو زدیمشبانه برای سرکشی به لشکریان گشت زدم.در میانهی کوه آتشی دیدم که نظرم را جلب کرد.با یکی …
ادامه مطلب...داستان کوتاه یکبار برای خدا بنواز
در زمانهاى قدیم، مردی ساز زن و خواننده؛ بنام "بردیا" که با مهارت تمام مینواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت
ادامه مطلب...داستان های کوتاه تاریخی و آموزنده
انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو انوشیران گفت: کسی بر کوته قامت ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا! آن که بر من ستم راند، از من کوتاه تر است. خسرو بخندید و دادش بداد.
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل زیر آب زدن
هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان داستان ضرب المثل زیر آب زدن را برایتان بازگو کنیم.
ادامه مطلب...داستان کوتاه تاریخی درخت مقدس
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
ادامه مطلب...داستان کوتاه معمای عشق
در شهری کوچک واقع در دل کوهستان، یک خانه قدیمی و مرمری با درختان سبز و بزرگ احاطه شده بود. این خانه خالی از سکنه بود و همیشه یک حس عجیب ترسناک از آن میآمد. اهالی شهر، به دلیل قدمت طولانی خانه، آن را افسردهترین خانه شهر نام گذاری کرده بودند.
ادامه مطلب...داستان کوتاه کرگدن اشرف مخلوقات نیست
کرگدن، گورخر کوچک را دید که در گل و لای فرو رفته و هر چه تلاش میکند نمیتواند خود را نجات دهد. او میدانست که گیر کردن در گل و لای چقدر رنج آور است و میدانست که گورخر کوچک، بدون کمک شانسی ندارد.
ادامه مطلب...داستان تاریخی ایمان برادر چوپان و طلا فروش
هرگاه در آزادی کامل و در کنار مردم به زندگی و کسب روزی پرداختیم و به اصطلاح آب از غربال مان نریخت ،کارمان درست است و ما نمی توانیم همه ی جامعه را محدود کنیم یا کنج عرلت بگیریم که یک وقت دلمان نلرزد
ادامه مطلب...داستان کوتاه بلدرچین و صاحب مزرعه
بلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود.او همیشه نگران این بود که مبادا صاحب مزرعه محصولاتش را درو کند. هر روز از بچه هایش می خواست که خوب به صحبت آدمهایی که از آنجا عبور می کنند، گوش دهند و شب به او بگویند که چه شنیده اند.
ادامه مطلب...داستان کوتاه از بودا
بودا با مردی در راهی سفر میکرد. آن مرد سعی داشت تا با بی احترامی، توهین و واکنشهای تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. در سه روز اول، هر گاه بودا سخن میگفت آن مرد، او را ابله مینامید و به گونهای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار میداد.
ادامه مطلب...داستان کوتاه تفاوت بهشت و جهنم
مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشتهای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.
ادامه مطلب...داستان کوتاه محبت خیلی از آدما اینچنین است
ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ماشین ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟"
ادامه مطلب...داستان کودکانه دشمنی سگ و گربه
وقتی می خواهند اختلاف و جنگ بین دو نفر را به چیزی تشبیه کنند از اصطلاح مثل سگ و گربه به جان هم افتادن استفاده می کنند.اما داستان دشمنی سگ و گربه واقعا" چیست.
ادامه مطلب...