قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه > وبلاگ > پرونده های ویژه > هرگز دانا نشوید

هرگز دانا نشوید

وقتی شخصی به سازمان جدیدی وارد می‌شود می‌تواند ظرف ۶ تا ۸ ماه کار خلاقانه‌ای انجام دهد ولی وقتی اطلاعاتش زیاد شد و با فرهنگ سازمانی به صورت کامل آشنا شد کارهای خلاقانه او هر روز کمتر می‌شود به طوری که آمار نشان می‌دهد بعد از ۱۸ ماه تقریبا کارهای ابتکاری او به صفر می‌رسد، بنابراین جمله زیبایی وجود دارد

”مهم‌ترین مانع خلاقیت همان دانسته‌های ماست نه چیزهایی که نمی‌دانیم.“

با این عنوان که: ”خیلی اوقات برای خلاقیت احتیاج به فکر نداریم بلکه احتیاج داریم فکر نکنیم“ un thinking یکی از اصول و روش‌های اختراع و ابتکار است، بنابراین همیشه سعی کنید جهت دادن تفکرات ابتکاری خود را معصوم و خالی از دانایی کنید و مطمئن باشید هر چه قدر داناتر شوید از دادن تفکرات جدید دور می‌مانید به طوریکه می‌گویند:”کمال نشانه توقف است.“

رابرت ردفورد کارگردان و بازیگر بزرگ سینما می‌گوید: ”من وقتی کاری را انجام می‌دهم فرض می‌کنم که آن کار را اصلا بلد نیستم دوباره درباره همان کار ایده جدیدی می‌دهم و از صفر و زیر صفر مساله را نگاه می‌کنم.“ و شاعر بزرگ تی‌اس‌الیوت می‌گوید: ”بزرگراه‌های بسیار را بپیمای، به خانه‌ات باز گرد و همه چیز را گویی برای نخستین بار بنگر.“

در تکنیک هرگز دانا نشوید هم برای دادن ایده‌های ابتکاری باید همه مسایل را به گونه‌ای ببینید که برای نخستین بار با آن‌ها روبه‌رو شده‌اید. شل سیلوراستاین که بزرگ‌ترین نویسنده دنیا و صاحب سبک خلاقانه‌ای است می‌گوید: ”من بسیار خوش اقبال بودم که کسی را نداشتم تا از او تقلید کنم و تحت تاثیرش واقع شوم.“

خیلی از افراد عقیده دارند همه چیز را بلدند و همه چیز را می‌دانند. فکر می‌کنند بهترین راننده یا بهترین تعمیرکار ماشین یا بهترین آشپز و بهترین مدیر و … هستند و هیچ‌گاه فکر نمی‌کنند حتی می‌توانند الان که رانندگی برای آن‌ها چیز عادی شده است می‌توانند یک نوع جدید رانندگی به وجود آورند

ویا مدیریت جدیدی به وجود آورند و به نقل از کتاب ”جامعه‌شناسی خودمانی“ اثر نراقی یکی از معایب ایرانی‌ها را همه چیزدانی ذکر نموده است، این همه چیزدانی باعث می‌شود که بسیاری از ایده‌های نو از انسان دور شود و به نقل از سعدی اگر از روی زمین عقل پر بکشد و از بین برود هیچ‌کس به خودش هم نمی‌آید که شاید نادان باشد:

اگر ازبسیط زمین عقل منعدم گردد

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

و همین جامعه‌شناسی همه چیزدانی ما آن‌چنان پیشرفت کرده که حتی در سریال شب‌های برره که گوشه‌ای از جامعه‌شناسی خودمانی ما نیز به شمار می‌رود اصطلاح ”هیچ‌کس هیچی نمی‌فهمه“ هم گویای همین مساله هست و در کارگاه جامعه‌شناسی آقای مهران مدیری برای شخص ببری قانون اول برره را می‌گوید که در این‌جا هیچ‌کس هیچی نمی‌فهمه یعنی در این‌جا همه به مرز همه چیزدانی رسیده‌اند.

پس سعی کنید که شما به این مرز نرسید وگرنه همین همه چیزدانی باعث کور شدن تفکرات خلاقانه می‌گردد. نیوتن می‌گوید: ”در ساحل دریای علم و معرفت، من فقط در حال جمع کردن صدف‌های هستم.“ این حرف را کسی می‌زند که اگر بخواهد ادعای همه چیزدانی بکند گوی سبقت را از همه خواهد ربود ولی اساس دانا شدن این است که همیشه در حال رسیدن به دانایی باشید نه این‌که به دانایی برسید و به قول پائولوکوئیلیو: ”جست‌وجو می‌تواند به اندازه یافتن، جالب باشد.“

و یا به ”نقل از جبران خلیل جبران: ”ارزش انسان در چیزی که به دست می‌آورد نیست بلکه ارزش انسان در چیزی است که مشتاق آن است.“ بنابراین همیشه مشتاق رسیدن به دانایی باشید ولی هیچ وقت دانا نشوید و یا دکتر شریعتی می‌گوید: ”خدایا در برابر آن چه انسان ماندن را به تباهی می‌کشد مرا با نداشتن و نخواستن رویین‌تن کن زیرا همه بدبختی‌های انسان بابت همین دو چیز است زیرا داشتن و خواستن انسان را محافظه کار و ترسو می‌کند.“

داشتن عقل و دانایی انسان را ترسو و محافظه کار می‌کند و همین مساله را ادوارد دوبونو در کتاب زیبای خلاقیت جدی می‌گوید: ”افراد بهره هوشی بالا اغلب ترغیب شده‌اند که حدس نزنند و ایده‌های پوچ ارایه ندهند زیرا این افراد از شکست می‌ترسند.

ولی فردی که هوش کمتری دارد ممکن است به قدر کافی زیرک نباشد که این ایده هرگز به درد نمی‌خورد و بنابراین ممکن است برای یک ایده اضافی امتیازی کسب کند. بنابراین وقتی دانا شوید مطمئن باشید که ترسو و محافظه‌کار نیز خواهید شد کسی که دانا شود دیگر ایده‌های نو را هم قبول نخواهد کرد، شیطان وقتی دانا شده بود دیگر نمی‌توانست ایده جدید خداوند یعنی انسان را قبول کند،

وقتی دانا شوید همه چیز را مسخره می‌بینید انسان دانا شده همه چیز برایش خشک و بی‌روح می‌شود. جلمه زیبایی در این زمینه وجود دارد که می‌گوید: ”آن‌قدر دانا نشوید که لذت خندیدن را از دست بدهید.“ دانا شدن همانند گوسفندی است که فربه شده و برای ذبح آماده می‌شود. روح هستی کسانی را که فربه و دانا شده‌اند سریع ذبح می‌کند زیرا دیگر گوسفند فربه به درد هستی نمی‌خورد. بنابراین سعی کنید همیشه در حال دویدن به سمت دانایی باشید و خود را هیچ‌گاه به سر منزل و خانه دانایی نرسانید.

خیلی وقت‌ها وقتی چیزی بلد نیستید بهتر می‌توانید یاد بگیرید که جدیدا در کنار اصطلاح یادگیری learning اصطلاح جدید دیگری به نام un learning به وجود آمده که اساس یادگیری را در فراموش کردن آن‌چه بلد بودید می‌داند.

در مجله زیبای موفقیت داستان‌های جذابی از شیوانا نقل می‌شود به طوریکه در یکی از داستان‌هایش کسی که سال‌ها نزد شیوانا بود ولی به معرفت نرسیده بود وقتی علت را از او جویا شد شیوانا در جواب می‌گوید:”تو گمان می‌کنی از قبل معرفت را می‌شناسی به راستی مگر ممکن است انسانی چیزی را که می‌شناسد دوباره بشناسد.“

بنابراین لازم است برای شناخت علم ومعرفت ابتدا دانایی‌هایمان را به دور افکنیم. سپس دوباره به آن موضوع بنگریم به طوریکه نیچه می‌گوید:”امیدها را به دور افکنید و ناامیدی‌ها را سپاس بگویید، زیرا ناامیدی باعث حرکت می‌شود. ناامیدی، جهل و دانایی پنجر شده باعث حرکت‌های جدید می‌شود.

در زیر چند معما آورده‌ایم که در آن‌ها نشان می‌دهد جهل روشنفکرانه به ما در حل مسایل چگونه کمک می‌کند.

۱- خرگوش دو سال از عمرش را پشت سر می‌گذارد اکنون او چه می‌شود؟ البته ذهن دنبال جواب‌های پیچیده می‌گردد مثلا آیا خرگوش خواهد مرد، آیا خرگوش کار خاصی را می‌خواهد انجام دهد ولی خرگوش بعد از دو سال به بقیه عمر خود ادامه می‌دهد.

۲- آیا امکان دارد یک اختراع قدیمی، آن سوی دیوار را نشان دهد؟ ابتدا ذهن به دنبال جواب‌های پیچیده می‌گردد، ممکن است ذهن دنبال دستگاهی بگردد مانند اشعه x که پشت دیوار را ببیند ولی جواب پنجره است.

۳- چرا لک‌لک‌ها هنگام خواب یک پایشان را بالا می‌گیرند؟ تفکر دانا شده دنبال جواب‌های علمی می‌گردد ولی جهل روشنفکرانه جواب‌های خلاقانه می‌دهد چونکه اگر لک‌لک‌ها هر دو پایشان را بلند کنند به زمین می‌افتند.

۴- چرا ناپلئون همیشه کمربند قرمز به کمرش می‌بست؟ تفکر دانا شدن دنبال تحلیل تاریخی و منطقی می‌گردد و به علت‌هایی چون رنگ قرمز و خوی جنگندگی و پیروزی‌خواهی ناپلئون اشاره می‌کند ولی جهل روشنفکرانه دنبال جواب‌های ساده می‌گردد چون که اگر ناپلئون کمربند نمی‌بست شلوارش به زمین می‌افتاد.

۵- می‌گویند وقتی برادران مون گلفیه نخستین بالن هوایی گرم را بالا فرستادند آوازه این واقعه هیجان‌انگیز به گوش پادشاه وقت در پاریس رسید و او فورا به پتانسیل نظامی آن پی برد آن‌گاه صاحب منصب ارشد علمی خود شارل را احضار کرد و به او دستور داد که بالنی بسازد. این دانشمند بزرگ مغز خود را به کار انداخت و سپس گفت آن‌ها باید از این گاز تازه کشف شده هیدروژن که از هوا سبک‌تر است استفاده کرده باشند به این ترتیب او اقدام به اختراع بالن هیدروژن کرد، این چنین جهل و ندانستن اطلاعات در مورد بالن باعث اختراع بالن هیدروژن گردید.

تمامی این مثال‌ها نشان می‌دهد که دانستن به کمک دادن ایده‌های جدید نمی‌آید و بعضی وقت‌ها این ندانستن است که به کمک تفکر می‌آید. هیچ وقت قیافه همه چیزدانی به خود نگیرید و فکر نکنید که باید به همه پرسش‌ها جواب بدهید وقتی از جیم کالینز نویسنده کتاب معروف از خوب به عالی در مورد رهبری سازمانی سوال می‌کنند وی جواب می‌دهد که اطلاعات ما در مورد رهبری سازمانی اکنون ناقص است، ۱۰ سال بعد بیایید و این سوال را از ما بپرسید.

بنابراین لازم نیست که حتما ما در مورد تمامی علوم نظر بدهیم. وقتی کسی دانا می‌شود انگیزه‌هایش را از دست می‌دهد در کتاب شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید آمده است: ”پیش از ازدواج شش تئوری برای بزرگ کردن بچه‌هایم داشتم ولی بعد از ازدواج شش بچه داشتم ولی هیچ تئوری برای بزرگ کردن بچه‌ها نداشتم.“ دانا شدن هم مثل همین شخص است وقتی کسی به آن می‌رسد دیگر تئوری و انگیزه‌ای برای حرکت ندارد.

انسان یادگیرنده هرگز دانا نمی‌شود و هرگز نادان نمی‌ماند.

علی لعلی

دیدگاهتان را بنویسید