هر گاه کسی از کیسه دیگری بخشندگی کند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی نماید عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا می گویند : «از کیسه خلیفه می بخشد.» عبد الملک بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری …
ادامه مطلب...آنکه الاغ را به پشت بام برد، خودش باید پایین بیاورد
در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر اسلامبول به ایران آمد و در منطقه آذربایجان… با هر پهلوان ایرانی که کشتی گرفت همه را مغلوب کرد. در شهر تهران هم مبارز و هماوردی برایش باقی نمانده بود و قصد مراجعت به عثمانی – ترکیه امروزی – را …
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل سبیل گرو گذاشتن
در گذشته سبیل بعضی از مردها اعتبار داشت زیرا با گرو گذاشتن یک تار مو سبیل میتوانستند وام بگیرند. البته اعتبار سبیل، به صاحبش بود نه به موی سبیل. و اما داستان ضرب المثل سبیل گرو گذاشتن: مثلا روزی شخص معتبری نزد یکی از افراد سرشناس شهر رفت و تقاضای …
ادامه مطلب...داستان های شیوانا تضمین موفقیت
مردی دو پسر داشت. یکی درسخوان اما تنبل و تن پرور و دیگری اهل فن و مهارت که همه کارهای شخصی خودش و تعمیرات منزل را خودش انجام می داد و دائم به شکلی خودش را سرگرم می کرد. روزی آن مرد شیوانا را دید و راجع به پسرانش سر …
ادامه مطلب...اصطلاح خود را به کوچه علی چپ زدن
زمانی که می خواهیم از زیر کاری در برویم یا شرایطی رو به نفع خودمان تغییر بدیم اصطلاحا می گوییم خودم را زدم به کوچه ی علی چپ!. در موسیقی اصیل ایرانی در برخی از دستگاه های آن مثل همایون و نوا و شور وشاید دیگر دستگاه ها گوشه ای …
ادامه مطلب...پزشک پاکستانی به نام دکتر ایشان
پزشک و جراح مشهوری در پاکستان به نام ایشان برای شرکت در یک کنفرانس علمی که برای بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت. مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که …
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و …
ادامه مطلب...۵ حکایت کوتاه تاریخی
داستان تاریخی اول: روزی ناصرالدین قاجار وهمرامانش رفتند به باغ دوشان تپه، نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد، فوری کاغذ و قلم برداشت و شروع به نقاشی ان گل نمود. تمام که شد، انرا به درباریان نشان داد و پرسید چطور است؟مستوفی الممالک پاسخ داد …
ادامه مطلب...ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله
ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله در مورد اشخاصی به کار میرود که با طرفین دعوا زدوبند داشته باشند.داستان این ضرب المثل به شرح زیر است. روزی روزگاری، در دورهای که مردم برای تجارت و رفت و آمد بین شهرها و کشورها از حیواناتی مثل شتر استفاده میکردند. خطر …
ادامه مطلب...پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند … مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت …
ادامه مطلب...شما کیسه خودرا چگونه پر می کنید؟
یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند : از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند. همچنین از آنها …
ادامه مطلب...معنای واقعی عشق از زبان شیوانا
شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران …
ادامه مطلب...داستان کوتاه قاضی و امانت
روزی مردی قصد سفر کرد، پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد. پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار …
ادامه مطلب...ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد
این ضرب المثل را در تشویق به راستی و درستکاری و در نکوهش و متوجه کردن افرادی که به بیراهه میروند به کار می برند. شعر مشهور خشت اول را چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کچ هم به این موضوع اشاره می کند .راستی ودرستی بهترین …
ادامه مطلب...داستان کوتاه هیچکس از آینده خبر ندارد
مردی که امروز با عجله از تو ساعت پرسید شاید یک ماه بعد به نام کوچکش او را صدا بزنی شاید دختری که امروز با او قدم میزنی و بستنی میخوری چند سال بعد خسته و کالسکه به دست از رو بهرو به سمتت بیاید و تو سرت توی کیفت …
ادامه مطلب...