دو گدا بودند یک بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت.گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه میگرفت ولی آن یکی ساکت بود.
ادامه مطلب...ریشه ضرب المثل های فارسی
داستان ضرب المثل،کاربرد ضرب المثل ، فلسفه ضرب المثل،ریشه ضرب المثل،ضرب المثل ها,ضرب المثل ایرانی,معنی ضرب المثل،ضرب المثل فارسی،ضرب المثل های قدیمی
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل پدر گدایم را نگو تا پدر شاهت را نگویم
در گذشته مردی پیر به همراه پسر جوانش زندگی می کرد. روزی از روزها پدر بقچه ای کوچک را به دستش گرفت و به سوی زمین کشاورزی اش به راه افتاد.
ادامه مطلب...داستان ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ دست بریده قدر دست بریده را می داند
در گذشته مردی به همراه خانواده اش زندگی می کرد. مرد هر روز به بهانه های مختلف از زیر کار کردن در می رفت و در خانه می ماند و استراحت می کرد. او کارگری ساده بود که در دکان تاجری پادویی می کرد و از این راه پولی به دست می آورد.
ادامه مطلب...داستان ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺎﺕ ﺷﯿﺦ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻋﺠﺐ ﭘﻨﺠﻪ ﺭﺍ ﮔﺰ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻭﺟﺐ
ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻓﻼﻧﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻢ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ .
ادامه مطلب...ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ و معادل فارسی
ضرب المثل ها ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩﻡﺍﻧﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻭ ﻫﯿﺎﻫﻮﯾﺶ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺜﻞﻫﺎ ﯾﺎﻓﺖ. ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ضرب المثل ها ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ .
ادامه مطلب...معنی و مفهوم و کاربرد ضرب المثل
ضرب المثل ها ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩﻡﺍﻧﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﻭ ﻫﯿﺎﻫﻮﯾﺶ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺜﻞﻫﺎ ﯾﺎﻓﺖ. ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ضرب المثل ها ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ …
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل هر چه نصیب است همان می دهند
در گذشته مردی برای شکار به همراه دوستش به بیشه ای رفتند و درحالی که با اسسب خود آرام آرام پیشمی رفتند ناگهان صدای عجیبی شنیدند. مرد کمی جلوتر رفت تا ببیند صدای چیست؟ همین که مرد به دنبال منبع صدا می گشت ناگهان شیری به سمت او حمله کرد و به سرعت مرد ر بین دندان هایش گرفت و به سوی بیشه روانه شد.
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش
در گذشته جوانی جویای نام زندگی می کرد. جوان که بسیار دوست می داشت نام و آوازه اش همه جا بپیچد و همه او را بشناسند، در هرجا که می دید عده ای گرد هم آمده اند و سخن می گویند بی تعارف داخل جمع می رفت و بی هیچ درخواستی سخنان دیگران را قطع می کرد و خود سرگرم سخن گفتن می شد.
ادامه مطلب...ضرب المثل ریگی به کفش داشتن
روزی حاکم به او گفت: قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل با زبان خوش مار را می توان از سوراخش بیرون کشید
در روزگاران گذشته و در روستایی سرسبز مردمانی مهربان در کنار یکدیگر زندگی می کردند و روگار به سر می بردند. عده ای از ایشان که در صحرا با یکدیگر کار می کردند در هنگام ظهر و وقت خوردن غذا کنار هم می نشستند و هرکس با خوشی سفره ی خود را می گشود و نان و پنیر خود را می خورد و کسی را با کسی کار نبود.
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل فردا را کسی ندیده است
سال ها پیش مردی چوپان با خانواده اش زندگی می کرد که وضع اقتصادی خوبی نداشتند. روزی از روزها همسر مرد به او گفت که پسرمان به سن درس خواندن رسیده و باید به مکتب برود تا در آینده کاره ای شود ولی مرد به او گفت که درس خواندن پول می خواهد و ما نمی توانیم از پس هزینه هایش برآییم پس بهتر است او را همراه خودم به چوپانی ببرم تا اندکی پول به دست آورد.
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل به جمالت نناز به تبی بند است
زیبایی و ثروت یکی از چیزهایی هستند که نمی توان برای همیشه روی آنها حساب باز کرد و فکر کرد که همیشگی و دائمی هستند .
ادامه مطلب...ریشه ضرب المثل بوقش را زدند
در گذشته ای نه چندان دور ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﯾﺎ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺩﺍﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﺨﺼﻮﺻﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻋﺰﺍ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﻮﻕ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﮑﻨﻪ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻣﺘﻮﻓﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ .
ادامه مطلب...داستان ضرب المثل کاسه ای زیر نیم کاسه است
ضرب المثل کاسه ای زیر نیم کاسه است به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
ادامه مطلب...