قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه > بایگانی برچسب: داستان آموزنده

بایگانی برچسب: داستان آموزنده

داستان کوتاه معمای عشق

داستان کوتاه

در شهری کوچک واقع در دل کوهستان، یک خانه قدیمی و مرمری با درختان سبز و بزرگ احاطه شده بود. این خانه خالی از سکنه بود و همیشه یک حس عجیب ترسناک از آن می‌آمد. اهالی شهر، به دلیل قدمت طولانی خانه، آن را افسرده‌ترین خانه شهر نام گذاری کرده بودند.

ادامه مطلب...

ضرب المثل عروس بی جهاز، روزه بی نماز، قورمه بی پیاز ‏

داستان ضرب المثل

این ضرب‌المثل کنایه به چیزی ناقص و کاری ناتمام است. روزه که از نیایش‌های واجب مسلمانان است، بی نماز (که نیایش اصلی و هر روزه است) عبادتی نارسا و ناقص است؛ همچنین عروس در آیین گذشته مردم ایران بدون داشتن جهاز مطلوب نبوده است، و قرمه هم غذایی است که بی پیاز مزه ندارد.

ادامه مطلب...

داستان کوتاه بلدرچین و صاحب مزرعه

داستان کوتاه

بلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود.او همیشه نگران این بود که مبادا صاحب مزرعه محصولاتش را درو کند. هر روز از بچه هایش می خواست که خوب به صحبت آدمهایی که از آنجا عبور می کنند، گوش دهند و شب به او بگویند که چه شنیده اند.

ادامه مطلب...

داستان کوتاه از بودا

داستان کوتاه

بودا با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی احترامی، توهین و واکنشهای تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. در سه روز اول، هر گاه بودا سخن میگفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد.

ادامه مطلب...

داستان کوتاه محبت خیلی از آدما اینچنین است

داستان کوتاه

ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ماشین ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟"

ادامه مطلب...

ضرب المثل جور استاد به ز مهر پدر

داستان ضرب المثل

در زمان‌های دور که شکل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت ، درس خواندن  و باسواد شدن کار بسیار سخت و دشواری بود که از عهده‌ی هرکسی برنمی‌آمد. در آن دوره بچه‌ها باید به مکتبخانه می‌رفتند تا سواد خواندن و نوشتن و سواد دینی به آن‌ها آموخته شود.

ادامه مطلب...

داستان ضرب المثل قوش کریمخانی

داستان ضرب المثل

باز یا قوش پرنده‌ای است شکاری کوچکتر از عقاب که در فلات ایران بسیار دیده می‌شود، این پرنده وحشی را بعضی رام می‌کنند و از آن برای شکار کردن استفاده می‌کنند یعنی تربیت می‌کنند تا کبوتر یا کبکی را در آسمان بزند یا آن که در هنگام شکار حیواناتی مثل آهو هنگامی که شکار فرار کرد جای آن را مشخص کند

ادامه مطلب...

داستان تاریخی از آتشی که افروختم خودم سوختم

داستان کوتاه تاریخی

در جنگلی سرسبز ، روباهی در کنار شغالی زندگی می‌کرد. روباه لاغر و ضعیف بود و زور بازویی نداشت ولی به جای آن خیلی باهوش و زیرک بود. برعکس او شغالی که در نزدیکی او زندگی می‌کرد. قوی و زورمند بود در مقابل خیلی از عقل و شعورش استفاده نمی‌کرد.

ادامه مطلب...