در گذشته مردی جوان با مادرش زندگی می کرد. جوان هرگز به فکر زندگی و آینده اش نبود و همین امر مادر را نگران می کرد طوری که هرروز با دیدن پسرش به وی پند می داد و از او می خواست به دنبال کاری برود و درآمدی داشته باشد
ادامه مطلب...در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است
هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است.در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه و آن جهل است.
ادامه مطلب...داستان های مثنوی فرار حضرت عیسی از نادان
حضرت عیسی مسیح(ع) هراسان در حال دویدن بود، انگار از چیزی فرار میکرد، بین راه فردی جلوی ایشان را میگیرد و میگوید، از برای چه اینچنین میدوی؟ آن هم هراسان و مضطرب؟!
ادامه مطلب...داستان کوتاه نمک شناسی گرگ
پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد:گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید
ادامه مطلب...داستان موجود نازنینی به نام بابا
در داستانهای هزار و یک شب آمده است که " مردی بود عبدالله نام که از راه صید ماهی با درویشی و مسکنت خانواده خود را روزی می رساند.
ادامه مطلب...ضرب المثل کلک کسی را کندن
ضرب المثل کلک کسی را کندن ، به معنی دفع و رفع مزاحمت کردن است و در گذشته به علت بی نظمی و نابسامانی کشور و عدم وجود امنیت بیشتر مورد استعمال داشت و به همین جهت در اصطلاحات عامیانه به صورت ضرب المثل درآمده است .
ادامه مطلب...داستان کوتاه نمره قرضی
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی.
ادامه مطلب...قصه حسین کرد شبستری تعریف کردن
قصه حسین کرد شبستری تعریف کردن کنایه از زیاده گویی و بیهوده گویی است و زمانی بکار می رود که کسی بخواهد مطلبی را بیخودی طولانی کند.
ادامه مطلب...معما چند نفر به ۳ زبان صحبت می کنند؟
مهمانها از چهارگوشه جهان آمدهاند و به زبانهای مختلف صحبت میکنند. باید بگوئید در این معما چند نفر به ۳ زبان صحبت می کنند؟ و برای حل معمای این هفته باید سهزبانهها را پیدا کنید.
ادامه مطلب...تست روانشناسی در موقعیت های بد چگونه اید؟
توانایی مهار رفتار خودتان را اندازه بگیرید؛ آیا شما میتوانید از چیزهای خسته کننده، دردناک، ترسناک و تازه اجتناب کنید؟با پاسخ به ۷ سوال ساده، میتوانید این جنبه کلیدی شخصیتتان را بشناسید.
ادامه مطلب...داستان دختر زیبا و مرد حیله گر عیاش
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند
ادامه مطلب...داستان کوتاه تاریخی قدرت تخیل
می گویند در زمانهای دور پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با دستانش کار با ارزشی انجام دهد.این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعتها به تکه "سنگ مرمر" بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت "خیره" می شد و هیچ نمی گفت.
ادامه مطلب...داستان کوتاه آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
ادامه مطلب...داستان نشو در حساب جهان سخت گیر
وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ ،ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
ادامه مطلب...داستان حساب به دینار بخشش به خروار
️روزی دو بازرگان به حساب معامله هایشان می رسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: «طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم.»
ادامه مطلب...